و نوشتن اب و نان من است.
و کلمه هوایی ست که در ان نفس می کشم.

من هر ان چه را که به کلمه ختم شود یا بهتر بگویم با کلمه بیان شود را پلی می دانم برای خواندن ان چه در فکر ادم ها می گذرد.

در واقع نوشتن، ذهن خوانی ادم هاست از طریق کلمات

 

هر نوشته افکار و احساساتی ست که در لفافه پیچیده شده و نویسنده غیر مستقیم ان را به خورد خواننده می دهد‌.
حتی اگر ان نوشته را در دنیای واقعی تجربه نکرده باشد، در دنیای خیال، احساساتی پیرامون ان تجربه کرده است.
 

من فکرمی کنم نوشتن راهی برای اتصال به محتویات روح ادم هاست.

جولیا کامرون در کتاب حق نوشتن می نویسد: «نیروهای برتر از راه نوشتن با ما سخن می گویند. می خواهید انها را الهام بنامید یا الهه های هنر، فرشتگان، خدا، تلنگر درونی، شهود، هدایت، یا صرفا داستانی خوب فرقی نمی کند، انها را هرچه بنامید همیشه ما را به چیزی بزرگتر از خودمان وصل می کنند که قادر مان می سازد با قدرت و حرارت و خوش بینی بیشتر زندگی کنیم»

 

من حتی خود کلمات را هم معجزه می دانم.
 اینکه ما با قرار دادن حروف بی معنی با صداهای بی معنی شان، کلماتی را برای ادای ان چه در فکر مان می گذرد، استخراج کنیم، و بعد از ان چه نشأت گرفته از روح و احساس و افکار مان است پرده برداریم، معجزه نیست؟
پیوند خوردن من با کلمات و نوشتن را چند اتفاق رقم زد.
اتفاق ها و ادم ها برای من شانس یا تصادف نیستند، نشانه اند.
منظور من از اتفاق، رویداد هایی ست که بر سر راه ادم ها قرار می گیرند‌.

 

اولین نشانه در شش سالگی رخ داد، وقتی مربی پیش دبستانی ام برای مسابقه ی قصه گویی، مرا انتخاب کرد، و من از روی تصاویر کتاب قصه، ان را به زبان خودم، مو به مو تعریف می کردم.
و این اتفاق و جایزه ای که در این مسابقه برنده شدم، اولین نشانه ای بود که مرا به کلمات پیوند داد.

دومین رویداد یک دست خط بود، معلم کلاس پنجم دبستانم، در دفترچه خاطراتم نوشته بود، از خواندن انشای زیبایت همیشه لذت می بردم، بیان این ویژگی از زبان معلمم دومین نشانه بود.

نشانه ی بعد درست یک سال بعد اتفاق افتاد وان رتبه اول داستان نویسی در منطقه بود.
 

و اوج اتفاق در شانزده سالگی ام رخ داد.

توانایی نوشتن متن ادبی، که ناخوداگاه در یکی از نیمه شب های تابستان اتفاق افتاد، شبیه چشمه ی کم ابی که در اثر بارشی شدید، بجوشد.
ان شب بارانی از کلمه جوش و خروش چشمه ی وجودم را رقم زد.
و من بعد از هر متن، به سختی باورم می شد که این کلمات از ذهن و حس من نشأت گرفته است.
لذت وصف ناپذیر نوشتن برای من شبیه به هیچ لذت دیگری  نیست.
نوشتن برای من شبیه به گشودن دروازه ی افکار و احساسم است بر روی ادم ها.
 نوشتن مرا به خود حقیقی ام نزدیک تر می کند.

با این تفاسیر به دنیای درونیاتم خوش امدید.

نوشتن ,اتفاق ,کلمات ,کلمه ,شبیه ,افکار ,نوشتن برای ,نشأت گرفته منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کلش اف هکر وبلاگ صامت روز دوم تیکه های باحال اخبار اقتصادی جهان و ایران بورس ایران بورس های جهانی تیک تاک کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. دانلود آهنگ های برتر خبر بازی ها